کزازی: حافظ شالودهریز ناخودآگاهی تبار ایرانی
تاریخ انتشار: ۲۰ مهر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۸۷۰۶۳۶
همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: میرجلالالدین کزازی، شاعر، حافظپژوه و شاهنامهپژوه گفت: «از دید من دو تن، شالودههای آنچه من آن را ناخودآگاهی تباری ایرانی میدانم، ریختهاند.»
نویسنده کتاب «دفتر دانایی و داد» افزود: «یکی اوستادان اوستاد سخن پارسی، فردوسی است که ناخودآگاهی فراگیر تباری ایرانی را بنیاد نهاده یا دستکم به نمود آورده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی توضیح داد: «دو دیگر خواجه دانای راز شیراز، حافظ است.»
کزازی تأکید کرد: «حافظ شالودهریز ناخودآگاهی فروگرفته ایرانی است. در روزگاری در تاریخ ایران که آن را روزگار پس از اسلام مینامیم.»
کد خبر 796261 برچسبها شعر و شاعر کتاب - نویسندگان و پدید آورندگان حافظ (شاعر شیراز )منبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: شعر و شاعر حافظ شاعر شیراز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۸۷۰۶۳۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
امروز با حافظ : کس ندارد ذوقِ مستی میگساران را چه شد؟
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد؟ دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟ آب حیوان تیره گون شد خضر فَرُّخ پِی کجاست خون چکید از شاخِ گل بادِ بهاران را چه شد؟ کس نمیگوید که یاری داشت حقِّ دوستی حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد؟ لعلی از کانِ مُروّت برنیامد سالهاست تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد؟ شهرِ یاران بود و خاکِ مهربانان این دیار مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد؟ گویِ توفیق و کرامت در میان افکندهاند کس به میدان در نمیآید سواران را چه شد؟ صدهزاران گل شکفت و بانگِ مرغی برنخاست عندلیبان را چه پیش آمد هَزاران را چه شد؟ زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت؟ کس ندارد ذوقِ مستی میگساران را چه شد؟ حافظ اسرارِ الهی کَس نمیداند، خموش از که میپرسی که دورِ روزگاران را چه شد؟ کانال عصر ایران در تلگرام